کد مطلب:188783 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:148

شیعه در تنگنای خلافت هشام
برای ترسیم دشواری های این دوره و نمایاندن مشقت های شیعه در عصر خلافت هشام، توجه به سرگذشت زندگی جابر بن یزید جعفی كافی است؛ زیرا او از شخصیت های مبرز شیعه در عصر امام باقر (ع) بود كه در نتیجه ی فشارهای سیاسی حكومت اموی ناگزیر شد، شیوه ی سخت و توانفرسایی را در پیش گیرد.

نعمان بن بشیر می گوید: در سفری كه به حج می رفتم، رفیق و همسفر جابر بن یزید جعفی بودم. در مكه حج گزاردیم و عازم مدینه شدیم. جابر قبل از حركت به سوی مدینه، خدمت امام باقر (ع) (كه در آن سال برای حج به مكه آمده بود) شرفیاب شد، تا از آن حضرت خداحافظی كند.

پس از خداحافظی، من و جابر از مكه به قصد مدینه خارج شدیم. در میان راه به اخیرجه [1] رسیدیم، نماز گزاردیم و دوباره عازم شدیم. بر محمل ها جا گرفته بودیم كه مردی بلند بالا سر رسید و نامه ای را از امام باقر (ع) به جابر داد، گل های مهر نامه هنوز خشك نشده بود.

جابر از مرد قاصد پرسید، چه زمانی نامه را از امام باقر (ع) دریافت كردی؟ قاصد گفت: بعد از نماز.

جابر با تعجب گفت: بعد از همین نماز!

نامه رسان گفت: آری بعد از همین نماز.

جابر نامه را باز كرد و مشغول خواندن شد. چهره اش در هم رفت و از آن لحظه تا وقتی كه به كوفه رسیدیم دیگر هرگز نخندید، و حتی تبسم نكرد، با این كه قبل از آن می خندید و تبسم می كرد و با من گفت و شنود داشت.

چون به كوفه رسیدیم و وارد منزل شدیم، پس از ساعتی، جابر نزد ما آمد در



[ صفحه 198]



حالی كه نامه را به گردن آویخته و بر چوبی سوار شده بود و میان كوچه های كوفه می گشت و می گفت «منصور بن جمهور امیر غیر مأمور» و سخنانی از این قبیل.

در میان مردم شایع شد كه جابر دیوانه شده است.

سه روز از این جریان می گذشت كه نامه ی هشام بن عبدالملك به یوسف بن عثمان - كه والی كوفه بود - رسید. در آن نامه هشام دستور داده بود كه جابر بن یزید را به هر شكل كه شده پیدا كنند و او را گردن زده، سرش را برای او بفرستند.

یوسف بن عثمان پس از خواندن نامه، رو به حاضران مجلس خود كرد و پرسید:

جابر بن یزید كیست؟ هشام از من خواسته است تا او را احضار كرده و گردن بزنم.

حاضران مجلس گفتند: این مرد، علامه و صاحب حدیث و ورع و زهد بود، ولی اكنون گرفتار جنون شده است. می توانی او را در كوچه ها، همراه كودكان ببینی كه با آنان سرگرم بازی است.

والی كوفه به هشام بن عبدالملك جریان را گزارش كرد و هشام پاسخ داد: پس او را به حال خود واگذارید!

روزهای زیادی نگذشت كه منصور بن جمهور سر رسید و یوسف بن عثمان - فرماندار كوفه - را كشت و... [2] .

از این روایت استفاده می شود كه جابر به دستور امام باقر (ع) مأمور به تقیه شده است و راه تقیه را در اظهار جنون دیده و یا اصولا آن راه را نیز امام (ع) به وی پیشنهاد كرده است.


[1] نام مكاني است در راه مكه به طرف مدينه.

[2] اختصاص 67؛ اعيان الشيعة 4 / 52.